پنجه زمان

میان یخبندان قلبت سبز شدم

در حالی که

چشمانت صلابت خورشید را

انکار می کرد

و پنجه های کوچک زمان

روزگارم را می بافت

آن روزها استخوان هایم

حتی

دیوانه ی تو بود!


می لرزید ، امشب تاریک ترین خاطره از تو

در هرم اشک هایم


تدفین دست های مرده ام امروز

بر دوش دیگریست

بعد از تو ساخته ام از خودم کوهی

که آغوشش را هیچ پرنده ای

پر نمی کند...



نسترن صاعدی

این شعر بخشی از مقدمه کتاب من به قلم دوست صمیمی م، استاد حسین آهی ست....(با سپاس فراوان از این دوست دانشمندم)...


وقتی که بی قرار

گیتار شاعر

با نبض زیستن

سر می دهد سرود شکفتن

نسرین و نسترن

در چلچراغ باغ

از شاخه ها شبانه می آویزند

فانوس آبنوس  ونوس جوانه را

از خاک

تا کرانه افلاک

پر می کشند

جانهای پاک

زین دفتر گشوده ی نسرین

اوراق یاسمین

آیینه ی سخنگوی لادن

دیوان نسترن

سحر چراغ جادوی چشمه

جنگ طلسم سنگ

کشکول لاله ، کشمکش پیچک و چنار

باری ،

جاری ست

رنگین کمان باران

رقص شگرف لاله و شبنم

بر برگ گل

عریان ترین سماع تغزل

مجموعه هزاره نه توی ارغوان

روشن ترین سواد شقایق

بیاض یاس

الماس صاف و ساده ی احساس...


                                                                           حسین آهی


 

 

استاد حسین آهی و نسترن صاعدی در دفتر ماهنامه حافظ

قدر دانی

یک تشکر کوچک از دوستان بزرگوار...

خوشحالم که تونستم ترانه ای بسرایم که مورد توجه نسل امروز شنوندگان موسیقی پاپ قرار بگیره. خودم هم باور نمی شد وقتی که دیدم متن ترانه یه کاری کن ( بدون تو چقدر تنهام) در بیش از صد وبلاگ ادبی-هنری به ثبت رسیده و توجه دوستان رو جلب کرده و جا داره که من همین جا از تمامی این دوستان بزرگوار تشکر کوچکی داشته باشم که  با این محبت هاشون برای من یک دنیا انگیزه اند برای کارهای بهتر....

به صورت ویژه تشکر می کنم از آقای فرهاد ارسلان عزیز و خانم دریا ی نازنین به خاطر مهربانی هایشان....

و در نهایت به دوست خوبم خانم دکتر یو گوی لی به خاطر کتاب تازه منتشر شده اش به نام«آشنایی با فرهنگ ایران» تبریک می گم و از اینکه در این کتاب ارزشمند از من هم یاد کرد ومرا مورد لطفش قرار داد بی اندازه سپاسگزارم.


در فیسبوک همراه من باشید...

Facebook:nastaran saedi

 

با احترام فراوان

نسترن صاعدی

اطلاعیه

با سلام

از دوستانی که به آدرس nastaran_saedi2003@yahoo.com محبت می کنند و برای من E-mail می فرستند خواهشمندم که دیگر به این آدرس چیزی ارسال نکنند زیرا که E-mail هایی که به این آدرس فرستاده می شوند را دیگر چک نمی کنم و من در facebook در خدمت یکایک شما عزیزان خواهم بود و یا در قسمت نظرات همین وبلاگ به صورت عمومی یا خصوصی برایم پیام بگذارید. تمامی نظراتی را که برایم می گذارید را به طور کامل می خوانم و پاسخ گو خواهم بود حتی اگربخش نظرات بعضی از پست ها را غیرفعال کرده ام در پست های دیگر برایم پیام بگذارید . قطعا می خوانم و پاسخ میدهم...


با احترام

نسترن صاعدی


دیوار و شب مهتاب

شعر دیوار



سیاه مشق شعر شب مهتاب


با سپاس فراوان از آقای خسرو خسروی به خاطر این خط زیبا...

پست ویژه انتشار کتاب گیتار شاعر

و سرانجام گیتار شاعر منتشر شد...


مجموعه شعرم با نام گیتار شاعر و همراه با مقدمه های

ارزشمندی از پروفسور سیدحسن امین و استاد حسین آهی

و ویرایش خوب خانم فخری احساسی

توسط نشر معتبر دایره المعارف ایران منتشر شد.

از همکاری انجمن ادبی ایران و انجمن ادبی پروین اعتصامی

صمیمانه سپاسگزارم.

و همچنین از پدر مهربانم و آقای آرش اسدزاده

و آقای فریدون فتحی نهایت تشکر را دارم.


به زودی آدرس و شماره تماس مکان های

فروش کتابم رو براتون قرار میدم...


با مهر

نسترن صاعدی

برای خواندن نمی خوانم

این روزها خیلی درگیر و دلتنگم . بیشتر از همیشه... این درس ها هم که به جانم افتادند و یک لحظه هم منو با خودم تنها نمیذارن...ولی من همچنان مصمم مشغول ترانه سرایی هستم و همکاری هایم را با دایره المعارف ایران و ماهنامه حافظ ادامه خواهم داد .

کار دومین کتابم هم به پایان رسیده و به زودی منتشر میشه و حتما برای دوستانم در این دنیای مجازی ترتیب خرید اینترنتی کتابم رو خواهم داد.

همچنین از خانم دکتر یو گویلی ، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مطالعات زبان های خارجی پکن-چین به خاطر مقاله خوبشون در شماره 83 ماهنامه حافظ که در این مقاله هم از من یادی کردند تشکر می کنم. دکتر یو گویلی:« شاعر جوان نسترن صاعدی احساس لطیفش را در شعر چه خوب بیان می کند . آرزو می کنم روزی در مثل پروین نام آور شوی...»

نسترن صاعدی



برای خواندن نمی خوانم به عنوان مقدمه ای برای کتابم انتخاب کردم و به یاد ویکتور خارا در وبلاگم قرار میدم:

 

برای خواندن نمی خوانم

 

نه برای خواندن است که می خوانم

و نه برای عرضه ی صدایم

نه !

من آن شعر را

با آواز می خوانم

که گیتار پر احساس من

می سراید ،

چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد

و پرنده وار

پرواز کنان در گذر است

و چون آب مقدس

دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید می دهد

پس ترانه من آن چنان که « ویولتا » می گفت

هدفی یافته است

آری گیتار من

کارگر است

که از بهار می درخشد و عطر می پراکند

گیتار من دولتمندان جنایتکار را

                       به کار نمی آید

که آزمند زر و زورند

گیتار من

به کار مردم زحمت کش می آید

تا با سرودشان

               آینده شکوفا شود

چرا که ترانه آن زمانی معنا می یابد

که قلبش نیرومندانه در تپش باشد

و انسانی آن ترانه را بسراید

که سرود خوانان شهادت را پذیرا شود

شعر من در مدح هیچکس نیست

و نمی سرایم تا بیگانه ای بگرید

من برای بخش کوچک و دوردست سرزمینم می سرایم

که ژرفایش را پایانی نیست

شعر من آغاز و پایان همه چیز است

شعری سرشار از شجاعت                                                              

        شعری همیشه زنده و پویا        

 

 

یه کاری کن

سلام به شما همراهان همیگشی من

خوشحالم که از پست قبلی استقبال خوبی شد و بوی مهر می آید مورد توجه قرار گرفت.

خدا رو شکر...

بالاخره پس از گفتوگو های زیاد با انتشارت های مختلف سرانجام با انتشارات «دایره المعارف ایران شناسی» قرار داد بستم و کتابم با عنوان «گیتار شاعر» و تحت نظر و با مقدمه «پروفسور سید حسن امین» به چاپ خواهد رسید .

جا داره از پدر عزیزم و آقای فریدون فتحی که در غیاب من تمام کارها را انجام دادند و یار و یاور من بودند تشکر ویژه ای رو داشته باشم.


وحالا پس از چند ماه سکوت نوبت یک ترانه است:

چند سال پیش حال و هوای دلم ابری شد و یه کاری کن را فریاد زد و من هم فریاد دلم را به روی کاغذ آوردم و سرودم:

 

 

یه کاری کن

 

برای این دل خسته

واسه تنهایی دستام

بیا برگرد ، یه کاری کن

بدون تو چقدر تنهام

 

واسه این حال داغونم

واسه تقویم بی فردام

شده حتی با دروغی

بگو می مونی تو دنیام

 

با یک لبخند بی احساس

یا حتی با نگاه سرد

آرومم کن با دوباره

یه کاری کن ، بیا ، برگرد

 

به من حرفی بزن که باز

تموم قلبم آشوبه

تو که حتی دروغاتم

واسه این حال من خوبه

 

برای این دل خسته

واسه تنهایی دستام

بیا برگرد ، یه کاری کن

بدون تو چقدر تنهام

 

واسه این حال داغونم

واسه تقویم بی فردام

شده حتی با دروغی

بگو می مونی تو دنیام

 

بیا و لحظه هامو باز

کمی همرنگ رویا کن

بیا و عاشقم باش و

کمی با من مدارا کن

 

تو این روزای تنهایی

بیا برگرد و با من باش

بیا ، برگرد ، یه کاری کن

بیا یک عمر با من باش

 

خواننده و آهنگساز : فرهاد جواهرکلام

ترانه  : نسترن صاعدی

میکس و مستر: فرشاد فارسی

                     

             لینک دانلود


بوی مهر می آید

 

بالاخره پاییز اومد ، این فصل جادویی و افسونکار . وقتی که امروز پشت پنجره نشسته بودم و داشتم به این موضوع فکر می کردم ته دلم لرزید ، یه استرس شیرینی پیدا کردم و یاد خاطراتم افتادم و تقویم ذهنم رو به عقب برگردوندم . مهر برای همه بوی مدرسه و دوران تحصیل رو می داد ، ولی هیچ وقت برای من اینطور نبود . مهر برای من حس یه عشق مهبم بود ، یه دلبستگی مسموم ، و حسرت ، حسرتی که سالهاست تو دلم لونه کرده و هر روز آتیشش بیشتر میشه .

حسرت اون روز اردیبهشتی و یه کوچه باغ بی انتها و نم نم بارون و اون مرد پاییزی ای که برای همیشه رفت ...

 

بازهم پاییز آمد و من چقدر درگیرم و دلگیرم و دلتنگم . و پاییز این فصل افسونگر می آید و من از شعر لبریزم ، از شعر ، این الهه ی خون آشام .

 

«بوی مهر می آید» یاد آور روزهای آغاز سال تحصیلی اول دبیرستانم است . این شعر بوی احساسات یک دختربچه نوجوان را می دهد . بوی کله شقی هایم را ، بوی سربه هوایی هایم را ، بوی احساسم را ، بوی عشقم را ، بوی دلبستگی ام را و بوی او را ... ولی من هنوز هم با «بوی مهر می آید» نفس می کشم و دوستش دارم .


*به علت اینکه این شعر تاریخی کهنه را در دل دارد و به دوران نوجوانی من برمی گردد خام و نپخته است و تقاضا دارم که شما این عیب را به عظمت نگاه مهربانتان ببخشید .

 

بوی مهر می آید

 

اواخر شهریور است

پنجره دلم را می گشایم

باد بوی مهر را آورده است

      بوی تو را

بوی مهر و محبت تورا

    بوی پیراهن تو را

 

عجیب روز تولدت را دوست دارم

    عجیب ماه مهر را دوست دارم

درست مثل سرگردانی تیله های کودکی ام

 

        باد مهر می وزد

              و

نسترنهای باغچه را تکان می دهد

درست مثل وقتی که تو در چشمانم خیره می شوی

         و تمام گلبرگ تن من می لرزد

 

           باد می وزد

و بوی ماه مهر را می آورد

           بوی تولدت را

بوی یگانه ترین عاشق و معشوقم را

 

       باد می وزد

             و

بوی ماه مهر را می آورد

       بوی زنگ مدرسه دلت

و حضور یافتن در کلاس عشق تو

 

       بوی مهر می آید

بوی عریان شدن درختان دلم

و بوی یکدلی تو در برابر من

 

         بوی مهر می آید

           بوی نارنجی

             بوی زرد

               بوی قرمز

 

بوی مهر می آید

بوی آتش عشق تو

و برگ ریزان درخت عشق من

 

بوی کودکی هایمان می آید

        بوی سیب

         بوی انار

               بوی پونه

بر روی شفاف ترین روز ماه مهر

          روز تولدت

               روز پیوند قلب هایمان

 

      بوی مهر می آید

و مژده آمدن معشوق مرا با خود می آورد

        بوی تو را

بوی نامه های تو را که

بر روی برگ های سوخته می نویسی

و به پای پیک باد می بندی

و برای من می فرستی

 

       صدای پای تو می آید

که از کوچه پس کوچه های دلم عبور می کنی

 

          بوی مهر می آید

              بوی عاشقی من و تو

                 و به راستی که

پاییز همان بهاریست که عاشق شده است

 

       بوی مهر می آید...



                                                                                     نسترن صاعدی

 

 

شب مهتابی


شعر شب مهتابی رو خیلی دوست دارم و تقدیم نگاه مهربون شما می کنمش:

شب مهتابی

من از یک شب مهتابی برخاستم

   از یک شب سرشار از حس عشق

از شبی که ماه و ستارگانش در دست یک مرد

زاییده شدند

    همان شبی

که شقایق های وحشی

حس عاشقی داشتند

    و در اضطراب دستان باغچه

 گل سرخی می روید

همان شبی که ماه

               حادثه آشنایی ما را

آبستن بود

و پنجره ها احساس لطیف نیسم را

    در آغوش می گرفتند

در آن شب مهتاب

                 حادثه آشنایی من و تو به دنیا آمد

آن آشنایی محتاطانه

     آن بوسه های پنهانی

 

ما از تکرار نمی هراسیدیم

     ما از آن حادثه ظلمانی کلاغ های بی سر

وحشت داشتیم

   جدایی و فاصله در فرهنگ لغت عشق ما

یک فاجعه معنا شده بود

      ما از فاصله هراس داشتیم

از آن فاصله ای که ممکن بود

     با جیغ کلاغان آغاز

و با دست های سیاه دیوی ادامه

و با گریه نقره گون ماه پایان پذیرد

       ما عاشق بودیم

عاشق آن همه عاشقی

عاشق آن ترانه هایی که

   زیر باران برای هم می خواندیم

         ما عاشق بودیم

         ما عاشق بودیم

          در یک شب مهتابی ...

نسترن صاعدی

بهمن 88

تهران